- نیک وفا (وَ)
خوش قول. وفادار. رجوع به نیک وفائی شود
معنی نیک وفا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(وَ)
لغت نامه دهخدا
خوش عهدی. وفای به عهد:
با هرکه وفا کرد وفا را به سر آورد
بس نیک بود در ملکان نیک وفائی.
منوچهری
با هرکه وفا کرد وفا را به سر آورد
بس نیک بود در ملکان نیک وفائی.
منوچهری
نیک فال، (فرهنگ فارسی معین)، نیک اختر، خوش طالع، نیکوطالع
(نَ)
لغت نامه دهخدا
نیک نهاد. نیک ذات. (آنندراج). خوش نفس. خوش فطرت. (ناظم الاطباء). خوش ذات. (فرهنگ فارسی معین)
خجسته فال، نیک اختر، (ناظم الاطباء)، خوش طالع، (فرهنگ فارسی معین)، میمون، خجسته، فرخنده:
یافتستی روزگار امروز کن
خویشتن را نیک روز و نیک فال،
ناصرخسرو،
به تدبیر پیران بسیارسال
به دستوری اختر نیک فال،
نظامی،
بدانست پیغمبر نیک فال
که گبر است پیر تبه بوده حال،
سعدی
یافتستی روزگار امروز کن
خویشتن را نیک روز و نیک فال،
ناصرخسرو،
به تدبیر پیران بسیارسال
به دستوری اختر نیک فال،
نظامی،
بدانست پیغمبر نیک فال
که گبر است پیر تبه بوده حال،
سعدی
(سَ)
لغت نامه دهخدا
خوش معامله:
متاع هوش به بازار گرم گل برسان
در انتظار نشسته ست نیک سودائی.
رضی دانشی (از آنندراج).
- امثال:
نیک سودا شریک مال مردم است. (آنندراج)
متاع هوش به بازار گرم گل برسان
در انتظار نشسته ست نیک سودائی.
رضی دانشی (از آنندراج).
- امثال:
نیک سودا شریک مال مردم است. (آنندراج)
اقبالدار، اقبالمند، خوش شانس، خوش طالع
متضاد: بداقبال، بی طالع
متضاد: بداقبال، بی طالع
बेईमान , विश्वासघातपूर्ण रूप से , विश्वासघाती , विश्वासघाती रूप से
